نوشته شده توسط تحریریه جامعه پزشکان ایران

تاثیر استرس بر بینایی چیست؟

روانشناسی, بیماری‌‌ها و راه درمان, پیشگیری بهتر از درمان , زندگی بهتر، مشاوره خانواده

 

استرس ما را به لحاظ فیزیکی و ذهنی تحت تاثیر قرار می‌دهد، اما آیا می‌دانستید که می‌تواند بر بیناییی ما نیز تاثیر بگذارد؟ آیا از تاثیر استرس بر بینایی انسان آگاه هستید؟

_ تاثیر استرس بر بینایی چیست؟
هنگامی ما به شدت تحت فشار و استرس قرار می‌گیریم، سطوح بالای آدرنالین موجب فشار بر چشم‌ها می‌شود و منجر به تاری دید می‌شود.
اگر به هر حرکت جزئی حساسیت زیادی دارید، تاثیر استرس بر بینایی کار خود را می‌کند و در طول زمان این فشار از حواس‌های دیگر می تواند موجب تنش‌های عضلانی و سردرد شود.

_ مشکلات دیگر تاثیر استرس بر چشم چیست؟
بیشتر مسائل مربوط به چشم موقتی هستند.
اگر شما یک مشکل مداوم با چشمهایتان دارید، بدون توجه به آنچه که در زندگی شما اتفاق می‌افتد، احتمالا مشکل از چشمان شما هست نه تاثیر استرس بر بینایی

اگر چشم‌هایشتان مشکلات ثابتی دارند با یک چشم پزشک مشورت کنید

اما هنگامی که فشار زیادی دارید و یا فرزندان‌تان در همان زمان بیمار می‌شوند، احتمالا باید به این نکات توجه کنید:

_ دید تونلی
ممکن است شما قسمتی از دید محیطی خود را ازدست دهید و احساس کنید که فقط پیش روی‌تان را می‌توانید ببینید.

_ حساسیت به نور و استرس چشمی
ممکن است احساس کنید که نور روشن به چشمان شما آسیب می‌زند و یا دیدن را برای شما مشکل می‌شود.
این مورد بعضا با تاثیر استرس بر بینایی اشتباه گرفته می‌شود.

_ کشش چشم
شاید یک یا هر دو چشم شما به‌طور تصادفی اسپاسم داشته باشند.
چشم‌های بسیار خشک و یا بسیار مرطوب
در حالی که این علائم مخالف هستند، یکی از آن‌ها می‌تواند ناشی از استرس باشد.
همه این‌ها به این بستگی دارد که بدن شما به شرایط دشوار چطور واکنش نشان می‌دهد.

_ تاری دید
اگر که دلیلش استرس یا استرس پنهان باشد ممکن است شدت نداشته باشد و خفیف باشد.
این یکی از متداول‌ترین انواع تاثیر استرس بر بینایی است.

_ خستگی چشم دیگر تاثیر استرس بر چشم است
خستگی چشم ممکن است ناشی از چیزهای کوچکی باشد.

مانند خیره شدن بیش از حد طولاتی به صفحه کامپیوتر در محل کار

به هر حال ممکن است این نیز براثر استرس باشد.

_ جسم شناور در چشم
نقاط کوچکی هستند که در کنار دید شما شناورند.
این مورد را بسیاری از ما تجربه کرده‌ایم.
اگر که هیچ یک از این علائم و دیگر مسائل درمانی را ندارید، بهترین گزینه برای شما استراحت است.

غذاهای سالم بخورید، از مدیتیشن استفاده کنید یا هرگونه تمرین کاهش استرس که به شما کمک می‌کند تا آرام باشید

حداقل چند دقیقه آرام باشید تا بدن شما نیز به آرامش برسد.
اکثر مسائل مربوط به استرس موقتی است اما اگر نشانه‌های مداوم دارید مطمونا به یک متخصص اپتومیست مراجعه کنید.

بروز استرس یک پاسخ معمولی به خواسته های زندگی روزمره است

این می‌تواند موجب احساس خیلی بدی شود که منجر به دیگر مشکلات می‌شود مانند:

خستگی عاطفی
مشکلات روانی

_ برای مقابله با تاثیر استرس بر بینایی چه کار می‌توانید بکنید؟
اگر فکر می‌کنید که مشکلات چشم شما در رابطه با استرس است برای شروع سعی کنید که آرام باشید.

به علائم خود به‌عنوان نشانه‌های خطرناک فکر کنید، واضح است که بدن شما به ترس واکنش می‌دهد و این به شما آسیب می‌زند

بهترین کاری که می‌توانید انجام دهید آرام کردن واکنش‌های مغزتان به خطر است.
احتمالا شما بهتر از هرکسی می‌دانید که چه چیزی به شما استرس می‌دهد.

به هر حال اگر به چند ایده نیاز دارید، سعی کنید:
گرفتن حمام گرم و طولانی و تمرکز بر این که چه احساسی دارید.
مدیتیشن راهی فوق‌العاده برای مقابله با تاثیر استرس بر بینایی است
به آرامی نفس عمیق بکشید، هوا را به جای قفسه سینه به شکم بفرستید.
نوشتن وقایع روزانه
ورزش
مثل همیشه اگر که به اندازه کافی بخوابید و خوب بخورید احساس بهتری خواهید داشت.

اگر هم سرتان شلوغ است حداقل چند دقیقه آگاهانه آرام باشید که به بدن شما کمک میکند تا آرام باشد

اگر بیشتر اوقات استرس دارید و یا نگرانید، ممکن است به تغییر بزرگی نیاز داشته باشید.
ممکن است تلاش کنید در مدت زمان کم کارهای زیادی انجام دهید و احتیاج داشته باشید که این روند را متوقف کنید.
در مواجه با تاثیر استرس بر بینایی باید بگوییم که ممکن است اختلال اضطراب داشته باشید که کاملا قابل درمان است.
اگر احساس می‌کنید که در خطر هستید، ممکن است زمان صحبت با یک دکتر یا مشاور روانشناس باشد تا اطمینان حاصل کنید که از نظر جسمی و احساسی سالم هستید.

 

منبع: wikiravan.com


 

0
نوشته شده توسط تحریریه جامعه پزشکان ایران

تعریف خانواده سالم و ناسالم

روانشناسی, زندگی بهتر، مشاوره خانواده

 

در جوامع انسانی، خانواده ( Family ) به گروهی از افراد گفته می‌شود که با یکدیگر از طریق هم‌خونی، تمایل سببی، و یا مکان زندگی مشترک وابستگی دارند.
خانواده در بیشتر جوامع، نهاد اصلی جامعه‌پذیری کودکان است. سازمان ملل متحد (۱۹۹۴) نیز در آمار جمعیتی خود، خانواده را چنین تعریف می‌کند: «خانواده یا خانوار به گروه دو یا چند نفره‌ای اطلاق می‌شود که با هم زندگی می‌کنند؛ درآمد مشترک برای غذا و دیگر ضروریات زندگی دارند و از طریق خون، فرزندخواندگی یا ازدواج، با هم نسبت دارند. در یک خانواده ممکن است یک یا چند خانواده زندگی کنند، تمام خانوارها، هم خانواده نیستند.» انسان شناسان به‌طور کلی نهاد خانواده را این طور طبقه‌بندی می‌کنند: مادرتباری (مادر و فرزندان او)، زناشویی (زن و شوهر، و فرزندان. که خانواده هسته‌ای نیز خوانده می‌شود)، و خانواده گسترده (consanguinal) یا هم‌خونی که در آن پدر و مادر و فرزندان با دیگران مثلا خویشاوندان در مکان مشترکی زندگی می‌کنند.
همچنین در برخی جوامع مفاهیم دیگری از خانواده وجود دارد که روابط سنتی خانواده را کنار گذاشته‌اند. خانواده به عنوان یک واحد اجتماعیِ جامعه‌پذیری، در جامعه‌شناسی خانواده مورد بررسی قرار می‌گیرد. تبارشناسی رشته‌ای است که دودمان‌های خانوادگی را در تاریخ مطالعه می‌کند. همچنین اقتصاد خانواده در علم اقتصاد بررسی می‌شود.
اهداف خانواده و اقتضای تأسیس آن ایجاب می‌کند که بانیان آن یعنی زن و شوهر، در تحکیم و پایداری این بنا، نهایت سعی خود را بکنند و با همان انگیزه که بر تشکیل آن اقدام کردند، بر دوام آن اصرار ورزند تا وحدت و پویایی این نهاد مقدس تا پایان حفظ شود. در خانواده نقش های مختلفی وجود دارد که هر کدام با توجه به ویژگی‌شان توسط یک یا چند نفر از اعضای خانواده انجام می‌شوند.
به‌عنوان مثال وظیفه امرار معاش خانواده بر عهده پدر خانواده می‌باشد. یکی از وظایف بسیار مهم در خانواده تربیت فرزند است که به عهده پدر و مادر می‌باشد ولی به خاطر ارتباط بیشتر مادر با فرزند تاثیر بیشتر از طرف مادر بر فرزند صورت می‌پذیرد.
خانواده‌های مسأله‌دار مسائل خود را انکار می‌کنند و به همین دلیل مسائل آنها هرگز حل نمی‌شود.

_ خانه
یک خانه مکانی است برای استراحت کردن، زندگی کردن و آسودن. در این مکان معمولاً یک فرد و یا یک خانواده زندگی می‌کنند و وسایل خود را در آن نگهداری می‌کنند. در فرهنگ سنتی و عامه ایرانی گاه از اصطلاح «چهار دیواری» به جای خانه استفاده می‌شود.
خانه‌های جدید شامل سرویس‌های بهداشتی و امکانات تهیه غذا نیز هستند اما در برخی مناطق همچنان برخی اقوام دارای خانه‌هایی هستند که پیشرفت نکرده، از امکانات رفاهی و یا حتی مکان ثابتی برخوردار نیست. چادرنشینی یکی از انواع این نوع زندگی است.
خانه معمولاً خصوصی‌ترین ملک یک فرد یا یک خانواده در اجتماع است که از امنیت و حریمی مشخص و ویژه برخوردار است.
امروزه به دلیل کمبود زمین در شهرها خانه‌ها بیشتر به صورت آپارتمان ساخته می‌شوند.
خانه‌ها انواع گوناگونی دارند که می‌توان از جهات گوناگونی آنها را طبقه‌بندی گرد.

_ ویژگی‌های خانواده سالم
۱٫ بهره‌مندبودن از ۵ آزادی. این ۵ آزادی عبارتند از:
الف: آزادی دیدن، شنیدن و تصورکردن آنچه حالا اینجاست، آنچه قبلا بوده و بعدا خواهد بود.
ب: آزادی اندیشیدن- به آنچه شخص می‌اندیشد، نه آنچه باید بیندیشد.
ج: آزادی احساس‌کردن- آنچه شخص احساس می‌کند، نه آنچه باید احساس کند.
د: آزادی خواستن و انتخاب‌کردن- آنچه شخص می‌خواهد، نه آنچه باید بخواهد.
ه: آزادی تصور کردن- خودشکوفایی و نه ایفای نقشی بی‌انعطاف و رعایت دامن احتیاط.

۲٫ ابراز صمیمیت؛ ازدواج به‌عنوان مهم‌ترین بخش خانواده باید در جهت صمیمی‌شدن باشد. این فرآیند مراحل زیر را طی می‌کند: دوست داشتن (عشق ورزیدن)، حل‌وفصل اختلاف‌ها، مصالحه، تفرد و صمیمیت.
۳٫ مذاکره درباره تفاوت‌ها؛ مذاکره در مورد تفاوت‌ها وظیفه مهمی در فرآیند ایجاد صمیمیت است. برای مذاکره بر سر تفاوت‌ها باید میل به همکاری وجود داشته باشد تا حل‌وفصل منصفانه مسائل را امکانپذیر کند.
۴٫ارتباط روشن و سازگار؛ ارتباط روشن و سازگار در جدا بودن و صمیمیت نقشی اساسی دارد. برقراری ارتباط روشن مستلزم آگاه‌بودن از خود و از دیگری و نیز احترام گذاشتن به یکدیگر است.
۵٫ اعتمادکردن؛ اعتماد در اثر صداقت ایجاد می‌شود. ابراز صحیح احساسات، عواطف، افکار و امیال مهم‌تر از موافقت است.
۶٫ تفرد؛ در خانواده‌های سالم تفاوت‌ها تشویق می‌شوند. منحصربه‌فرد بودن و تکرارنشدن هر یک از افراد خانواده، ازجمله نخستین ارزش‌های حاکم بر خانواده‌های سالم است.
۷٫ انعطاف‌پذیری؛ در خانواده‌های سالم، نقش‌ها باز و انعطاف‌پذیر هستند. افراد می‌توانند بدون خجالت و شرمساری به طیب خاطر خود رفتار می‌کنند.
۸٫ برآورده‌شدن نیازها؛ خوشبخت کسانی هستند که نیازهایشان برآورده می‌شود. خانواده سالم به همه اعضای خود اجازه می‌دهد نیازشان را برآورده کنند.
۹٫ پاسخگویی؛ خانواده سالم پاسخگوست. مسائل فردی و خانوادگی را تأیید می‌کند و به اتفاق برای حل آنها می‌کوشد.
۱۰٫قوانین باز و انعطاف‌پذیرند؛ قانون‌بندی در خانواده‌های سالم به امکان بروز اشتباه توجه دارد. می‌توان بر سر قوانین و باورها مذاکره کرد.

_ ویژگی‌های خانواده ناسالم و ناکارا
۱٫ انکار؛ خانواده‌های مسأله‌دار مسائل خود را انکار می‌کنند و به همین دلیل مسائل آنها هرگز حل نمی‌شود. این خانواده‌ها همچنین ۵ آزادی را از خانواده خود دریغ می‌کنند.
۲٫ خلأ صمیمیت؛ در خانواده‌های مسأله‌دار خلأ صمیمیت وجود دارد. درواقع خلأ صمیمیت منجر به مسأله‌دارشدن خانواده می‌شود.
۳٫ شرم‌زدگی؛ خانواده‌های مسأله‌دار شرم‌زده هستند، پدر و مادر شرم به دل ریخته دارند و در برخورد با فرزندان‌شان شرمساری را به نمایش می‌گذارند.
۴٫ نقش‌های بی‌انعطاف؛ نقش‌ها تحت‌تأثیر نیازهای خانواده به‌عنوان یک نظام شکل می‌گیرند. بچه‌ها حقیقت خود را برای رعایت نیازهای نظام از دست می‌دهند.
۵٫ مرزهای نامشخص؛ اعضای خانواده‌های مسأله‌دار مرزهای نامشخص دارند. اگر مادر بترسد، همه می‌ترسند. درواقع افراد به‌جای یکدیگر احساس می‌کنند.
۶٫ فداشدن نیاز افراد به‌خاطر نیاز نظام؛ نیازهای افراد خانواده‌های مسأله‌دار برآورده نمی‌شود. نیازهای فردی فدای نیازهای نظام می‌شود. در خانواده‌های مسأله‌دار، تقریبا همیشه با خشم و افسردگی روبه‌رو هستیم.
۷٫ ارتباط بد؛ ارتباط در خانواده‌های مسأله‌دار یا آشکارا ضدونقیض است یا افراد با هم توافق کرده‌اند که هرگز در مقام مخالفت با هم حرف نزنند. تماس و ارتباط واقعی به‌ندرت وجود دارد.
۸٫ استیلای منافع جمعی؛ نیازهای فردی فدای نیازهای نظام خانواده می‌شود. در خانواده‌های مسأله‌دار، فرد به‌خاطر خانواده وجود دارد. ترک‌کردن خانواده‌های مسأله‌دار دشوار است.
۹٫ بی‌انعطافی قوانین؛ در خانواده‌های مسأله‌دار، قوانین بی‌انعطاف و تغییرناکردنی هستند. تربیت مسموم واضع این مقررات است.
۱۰٫ اسرار علنی؛ اسرار علنی ازجمله دروغ‌هایی است که خانواده را در حالت منجمد نگه می‌دارد. در این شرایط هرکس از آنچه همه به ندانستن آن تظاهر می‌کنند، آگاه است.
۱۱٫ نظام بسته و تغییرناپذیر؛ همه برای رفع پریشانی و ناراحتی‌کنترل‌کننده تلاش می‌کنند، اما هرچه اشخاص نقش خود را بیشتر بازی می‌کنند، به همان اندازه ایستایی نظام بیشتر می‌شود.
۱۲٫ فقدان حدومرز؛ افراد خانواده‌های مسأله‌دار برای حفظ نظام خانواده از حد و مرز شخصی خود می‌گذرند و آن را واگذار می‌کنند.

 

منبع: روزنامه شهروند

0
نوشته شده توسط تحریریه جامعه پزشکان ایران

افسردگی پنهان چیست و چه علائمی دارد؟

روانشناسی,زندگی بهتر

 

بسیاری از افراد می‌کوشند افسردگی‌شان را پنهان کنند. کسانی که به افسردگی پنهان دچارند، به‌راحتی می‌توانند افسردگی خود را از دیگران مخفی کنند به‌طوری که کسی متوجه وضعیت‌شان نشود. این افراد پشتِ نقابی از شادی و خوشحالی، چهرهٔ افسردهٔ خود را می‌پوشانند. مبتلایان به افسردگی پنهان نمی‌خواهند، شدت مشکل خود را بپذیرند. آنها فکر می‌کنند که اگر سرگرم زندگی عادی‌ شوند، افسردگی به‌مرور زمان از بین می‌رود. در برخی موارد، چنین چیزی امکان‌پذیر است؛ اما برای بیشتر افراد، نتیجهٔ پیگیری‌نکردن افسردگی پنهان، چیزی جز تداوم احساس تنهایی و غم نخواهد بود.

نشانه‌های افسردگی پنهان

پنهان‌کردن سگ سیاه افسردگی، یکی از روش‌هایی است که بسیاری از مبتلایان دنبال می‌کنند. آنها از احساسات‌ خود سخن نمی‌گویند و نمی‌خواهند بار مشکلات‌شان را به‌دوش دیگران انتقال دهند. اما شما به اطرافیان خود دقت کنید و ببینید که اگر در میان رفتارهای آنها یکی از علائم زیر دیده می‌شود، احتمالا به افسردگی پنهان دچار هستند و تلاش می‌کنند تا چیزهایی را از شما پنهان کنند. در ادامه به ۶ علامت افسردگی پنهان اشاره خواهیم کرد:

۱. بروز عادت‌های جدید و غیرعادی در خواب و خوراک
تغییر عادت‌های همیشگیِ یک فرد در زمینهٔ خوردن و خوابیدن، نشان می‌دهد که مشکلی رخ داده است. خواب، بنیان سلامت جسمی و روحی است. چنانچه شخصی از اطرافیان‌تان به‌خوبی نمی‌خوابد؛ یعنی یا نمی‌تواند به خواب برود یا بیش از حدِ معمول در طول روز می‌خوابد، احتمال دارد که دچار افسردگی پنهان شده باشد. افسردگی پنهان در برخی دیگر از افراد به‌شکل مصرف غیرعادیِ الکل و غذا بروز می‌کند.

افراد افسرده برای پرکردنِ خلأهای درونی خود، به پرخوری روی می‌آورند. مصرف نوشیدنی‌های الکلی هم راهی برای دورکردنِ غم و تنهاییِ ناشی از افسردگی است. البته بروز رفتارهای غیرعادی در زمینهٔ خوردن و خوابیدن فقط به‌شکل زیاده‌روی بروز نمی‌کند؛ بلکه برخی افرادِ مبتلا به افسردگی پنهان، دچار کم خوابی می‌شوند یا میل و اشتیاق‌شان را نسبت به خوردن از دست می‌دهند؛ زیرا هیچ احساس شادی و لذتی به آنها دست نمی‌دهد و خوردن و خوابیدن به‌نظرشان بی‌معنا می‌شود.

۲. بهانه‌تراشی و پنهان‌شدن پشت نقاب شادی
همهٔ ما با افرادی روبه‌رو شده‌ایم که کوشیده‌اند احساسات حقیقی‌شان را پشت نقابی از شادی پنهان کنند. این رفتار تا حدی در همهٔ ما وجود دارد؛ اما اگر با فردی که به افسردگی پنهان دچار شده، بیشتر هم‌نشینی کنید، این نقاب به‌مرور قدرتش را از دست می‌دهد و پرده از رازِ فرد برمی‌دارد. دقیقا به همین خاطر است که افرادِ مبتلا به افسردگی، تمایل چندانی به معاشرت با دیگران ندارند و فقط در مواقع ضروری با دیگران ارتباط برقرار می‌کنند. در نتیجه، همیشه بهانه‌ای برای به‌هم‌زدن قرار شام، شرکت‌نکردن در مهمانی و رفت‌وآمد با دیگران مطرح می‌کنند. کشف چهرهٔ اصلی افسردگی از پشت نقاب شادمانیِ ساختگی، کار دشواری است. گاهی اوقات، با شکل‌گرفتن یک فضای صمیمی و صادقانه میان شما و فرد افسرده، بخشی از افسردگی او نمایان می‌شود.

۳. فلسفه‌بافی‌های غیرعادی
افرادی که افسردگی خود را پشت نقاب شادی پنهان می‌کنند، در گفت‌وگوهای خود با شما معمولا به‌سراغ موضوعات فلسفی می‌روند. یعنی اموضوعاتی که معمولا دربارهٔ آنها صحبت نمی‌کردند. مثلا احتمال دارد به‌سراغ موضوعاتی مانند معنای زندگی یا دستاوردهای‌ خود در زندگی بروند؛ حتی ممکن است به مقوله‌ای مانند خودکشی هم بپردازند و مثلا از افکارِ گاه‌به‌گاه‌شان دربارهٔ آسیب‌زدن به خود و مردن صحبت کنند. جست‌وجوی شادی و یافتن مسیری برای خوشبختی هم از موضوعات دیگری است که احتمالا فرد افسرده در فلسفه‌بافی‌هایش با شما مطرح می‌کند. چنین مباحثی نشان می‌دهد که فرد از درون با افکاری سیاه‌ دست‌وپنجه نرم می‌کند؛ افکار سیاهی که جرئت مطرح‌کردن آنها را ندارد.

۴. درخواست کمک و سپس پس‌گرفتن این درخواست
مبتلایان به افسردگی پنهان، تلاش زیادی برای مخفی‌نگه‌داشتن مشکل خود از دیگران می‌کنند. اما گاهی اوقات، این مقاومت در پنهان‌کاری را کنار می‌گذارند و با شخصی دیگر دربارهٔ مشکل‌شان صحبت می‌کنند. حتی ممکن است قدمی برای رفع مشکل بردارند و برای دیدار با مشاور یا درمانگر پا پیش بگذارند. حتی تعداد انگشت‌شماری از بیماران افسرده، حاضر به شرکت در نخستین جلسهٔ درمان هم می‌شوند. اما این اقدام‌ها تداومی ندارد و فرد پس از مطرح‌کردن مشکلش، به‌سرعت پشیمان می‌شود و احساس می‌کند که زیاده‌روی کرده است. چنین فردی بر این باور است که کمک‌گرفتن برای بهبودی به‌معنای پذیرش افسردگی است. بیشتر افرادِ مبتلا به افسردگی چنین رفتاری دارند و دوست ندارند که با پیگیری درمان، بیماری را بپذیرند؛ ضمن اینکه احساس می‌کنند، هیچ‌کس نباید ضعف‌شان را ببیند.

۵. ابراز احساسات به‌شکلی اغراق‌آمیز و شدید
احساسات افرادِ مبتلا به افسردگی پنهان به‌شکلی قوی‌تر و شدیدتر نسبت به دیگران بروز پیدا می‌کند؛ مثلا شخصی که به‌طور عادی، برای صحنه‌های یک فیلم، گریه نمی‌کند چنانچه به افسردگی پنهان دچار باشد، با دیدن صحنه‌های تلخ و ناراحت‌کننده، زیر گریه می‌زند؛ یا اگر این فرد در دوران سلامت، به‌ندرت دچار عصبانیت می‌شده، در دوران افسردگی به محرک‌ها شدیدتر پاسخ می‌دهد. به‌فرض، اگر راننده‌ای در خیایان، مسیرش را سد کند، عصبانیتی فراتر از خشمی عادی از خود بروز می‌دهد. دربارهٔ ابراز محبت هم برخی افراد افسرده، اغراق می‌کنند. این افراد می‌کوشند تا احساسات ناشی از افسردگی خود را شدیدا کنترل کنند و به همین خاطر، احساسات و عواطف دیگرشان به‌شدت غلیظ و پرشور ابراز می‌شود.

۶. نگاهی به دور از خوش‌بینی به مسائل
روان‌شناسان، به داشتن نگاهی با میزان خوش بینی اندک، «واقع‌بینیِ افسردگی» می‌گویند. وقتی شخصی دچار افسردگی پنهان می‌شود، به دنیای پیرامون خود و آثار خود بر آن، نگاهی همراه با واقع‌بینی پیدا می‌کند. این در حالی است که افراد سالم معمولا به قضایا خوش‌بین‌تر می‌نگرند و انتظاراتی بیش از ظرفیت‌های واقعی دنیا و خود در نظر دارند. برای نمونه، افراد سالم، از عملکرد خود در انجام کارهای گوناگون رضایت بیشتری نسبت به افراد افسرده دارند؛ این افراد، نگاه‌شان همراه با خوش‌بینی است اما در واقع، آن‌قدر هم که فکر می‌کنند، خوب عمل نکرده‌اند (مور و فِراسوکو، ۲۰۱۲).

واقع‌بینی افسردگی معمولا به‌عنوان نشانه‌ای از افسردگی نمایان نمی‌شود؛ زیرا واقع‌گراییِ موجود در رفتار چنین فردی، بسیار عادی‌تر از رفتار فردی است که دچار بیماری افسردگی است. مثلا وقتی فرد افسرده، پس از چهار بار تلاش برای دریافت ترفیع و ارتقا، همچنان موفق به کسب آن نشده است، رفتاری متفاوت با فردی سالم در این‌ باره از خود نشان می‌دهد. فرد سالم در این مواقع می‌گوید: «این‌ بار دیگر ترفیع می‌گیرم» اما فرد افسرده می‌گوید: «دوباره تلاشم را می‌کنم؛ اما احتمال دریافت ترفیع چندان قوی نیست».

نشانهٔ مهم: خشم ‌و زودرنجی

برخی افراد افسرده در ظاهر تفاوتی با دیگران ندارند. البته بروزنکردن نشانه‌ای مبنی بر افسردگی تا حد زیادی به توانایی آن فرد در پنهان‌کردن عواطف و مدیریت احساساتش هم وابسته است؛ اما اگر فردی مدام در برخورد با افراد مختلف دچار خشم و زودرنجی می‌شود، باید به وجود افسردگی پنهان در او شک کرد.

 

منابع:

۱- chetor.com

۲- psychcentral.com

0
نوشته شده توسط تحریریه جامعه پزشکان ایران

چگونه آرامش روحی پیدا کنیم

روانشناسی,زندگی بهتر

 

همه‌ی ما گاهی از دست استرس‌های روزمره کلافه می‌شویم و احساس می‌کنیم که دیگر هیچ نیرویی در بدن نداریم. اما برای اینکه بتوانیم در هنگام عبور از سختی‌ها و مشکلات زندگی به کاهش استرس و اضطراب‌‌مان کمک کنیم، اول از همه باید یاد بگیریم که چگونه آرامش روحی پیدا کنیم. دستیابی به آرامش روحی لازمه‌ی تسلط بر اوضاع و تصمیم‌گیری منطقی است.

۱٫ آهسته نفس بکشید
به تغییراتی که در زمان‌های مختلف در نفس‌کشیدن‌تان ایجاد می‌شود دقت کنید. وقتی عصبانی و مضطرب نیستید، چگونه نفس می‌کشید؟ وقتی مضطرب هستید چطور؟ استرس موجب تنفس سریع می‌شود، باید سعی کنید آهسته و یکنواخت نفس بکشید. با انجام روزانه‌ی تمرینات مراقبه می‌توانید طرز نفس‌کشیدن‌تان را اصلاح کنید. نفس‌کشیدنِ درست، ازجمله اقدامات پیشگیرانه‌ی مناسب برای سرکوب اضطراب‌ و ناآرامی است.

۲. به ذهن‌تان استراحت بدهید.
همه‌ی افکار و نگرانی‌های مزاحم را از ذهن‌تان پاک کنید. هروقت مضطرب و پریشان‌خاطر می‌شوید، بد نیست ذهن‌تان را چند لحظه‌ای از هرآنچه آزارتان می‌دهد خالی کنید. اصلا خوب نیست که در تمامی لحظات روز روی مشکلات‌تان متمرکز باشید. برای اینکه توجه‌تان را راحت‌تر از روی افکار آزاردهنده بردارید، می‌توانید «تصویرسازی‌ هدایت‌شده» را امتحان کنید. تصویرسازی هدایت‌شده تمرینی است که کمک‌تان می‌کند تا خودتان را در فضایی خیالی که باعث آرامش‌تان می‌شود مجسم کنید (مثلا کنار دریا یا در باغی خلوت) و برای رویارویی با مشکلات، قدرتی دوباره بگیرید.

۳. حدومرز مشخص کنید
گاهی لازم است که یک یا چند قدم به‌عقب بردارید و بین خودتان و کسی که آرامش‌تان را بهم زده است، فاصله ایجاد کنید. وقتی خودتان را تحت فشار احساس می‌کنید، بد نیست اندکی فاصله بگیرید و تمام انرژی‌تان را در کشاکش ماجرا تخلیه نکنید. همین‌که حدومرزی محافظتی برای خودتان داشته باشید، کمک‌تان می‌کند تا شاید به دیدگاه و راه‌حل جدیدی برای درک بهتر و مقابله‌ی مؤثرتر با موقعیت‌های دشوار برسید.

۴. خودتان را سرحال بیاورید
کمی از مشکلات‌تان کناره بگیرید و برای آرامش خودتان وقت بگذارید. مثلا در وان حمام دراز بکشید و از لذت غوطه‌وری در آب سرشار شوید. قدم‌زدن در پارک یکی دیگر از روش‌هایی است که می‌توانید خودتان را به کمکش سرحال بیاورید. یا اگر هم اهل کتاب‌خوانی هستید، روی کاناپه وِلو شوید و رمانی سرگرم‌کننده بخوانید.

۵. واکنش‌های آنی نشان ندهید
خیلی از ما گاهی در برابر مشکلات، به‌اشتباه واکنش‌های زیاد و سریع نشان می‌دهیم و بدون اینکه همه‌ی حقایق را درنظر بگیریم، کاری می‌کنیم که مشکلات‌مان بیشتر درهم‌وبرهم شوند. به‌جای اینکه زود واکنش نشان بدهید، کمی صبر کنید. درست است که بالاخره بی‌تفاوت هم نمی‌توان بود و بالاخره باید حرکتی از خودتان نشان بدهید، اما هر واکنشی که بروز می‌دهید، لطفا با درنگ کافی و از روی فکر باشد. اتفاقا اگر با آرامش جلو بروید و پیش از هر واکنشی موقعیت را خوب بسنجید، زودتر به نتیجه خواهید رسید. پس قبل از اینکه درمورد نحوه‌ی واکنش‌تان تصمیم بگیرید، همه‌ی جوانب را یک‌به‌یک بررسی کنید.

۶. کودک درون‌تان را دریابید
مراقب خوبی برای کودک درون‌تان باشید. ما بزرگ‌ترها وقتی گرفتار سختی‌های زندگی می‌شویم و خودمان را ناتوان حس می‌کنیم، اغلب اوقات به‌یاد ترس‌ها و تنهایی‌هایی کودکی‌مان می‌افتیم. بچه‌ها وقتی احساس کوچکی و درماندگی می‌کنند، همه‌ی نگاه‌شان به مراقبت و حمایت پدرومادرشان است. پس شما هم کودک درون‌تان دلگرم کنید و به او بگویید که می‌دانید هر دو نفرتان این دوران سخت را پشت سر خواهید گذاشت. خودتان را در آغوش بگیرید و اصلا هم از این کار خجالت نکشید.

۷. به صدای سرزنش‌گر درون‌تان گوش نکنید
ما آدم‌ها گاهی بدترین دشمن خودمان می‌شویم و به‌همین‌خاطر بعضی اوقات لازم است که صدای سرزنش‌گر درون‌مان را خاموش کنیم. خودتان را برای اینکه به اهداف‌تان نرسیده‌اید و نواقصی دارید سرزنش نکنید. وقتی می‌دانید که تمام تلاش‌تان را کرده‌اید، فقط آرام باشید و دیگر به صدای سرزنش‌گر درون‌تان توجه نکنید. درعوض آن عیب‌جویی‌های ناخوشایند را به تحسین نقاط قوتی که داشته‌اید تغییر بدهید.

۸. از دیگران کمک بخواهید
هیچ اشکالی ندارد که کمک بخواهید. اگر قرار باشد که همیشه تمام سختی‌ها را دست‌تنها به‌دوش بکشیم، شکی نیست که پریشان و بی‌نهایت خسته خواهیم شد. اگر جزو آن‌دسته افرادی هستید که هرگز از کسی کمک نمی‌خواهید و همیشه میل دارید خودتان تنهایی کنترل اوضاع را به‌دست بگیرید، خوب است که مدام با خودتان تکرار کنید: «اشکالی نداره کمک بخوام.» پس به‌دنبال کسی بگردید که بتوانید سرتان را روی شانه‌های گرمش بگذارید و کمی استراحت کنید.

۹. تنهایی سفر بروید
گفتیم که می‌توانید با ترفندهایی همچون انجام تمرینات کوتاه مراقبه یا درازکشیدن نیم‌ساعته در وان کمی از استرس‌های روزمره‌تان کم کنید. اما گاهی حجم اضطراب و پریشانی‌هایمان آن‌قدر زیاد و تحمل‌ناپذیر است که با این چیزها کم نمی‌شود. در چنین مواقعی شاید بد نباشد چند روزی با خودتان خلوت کنید. فقط کافی است از محل کارتان مرخصی بگیرید و عازم سفر شوید. سفرهای عادی می‌توانند استرس‌های خودشان را داشته باشند، اما این‌ قبیل خلوت‌کردن‌ها مایه‌ی تسلی و آرامش روح خواهند بود. خواهید دید که با انرژی تازه به خانه برمی‌گردید و برای رویارویی با استرس‌های روزمره آماده‌تر می‌شوید.

 

منابع:

۱- chetor.com

۲- learnreligions.com

0
نوشته شده توسط تحریریه جامعه پزشکان ایران

افسردگی با ماسک لبخند

روانشناسی,زندگی بهتر

 

نکته غم انگیز در باره افسرده‌هایی که یاد می‌گیرند ناامیدی و یاس خود را پشت صورت شاد، پنهان سازند این است که در برابر میل به خودکشی، خیلی ضعیف و شکننده هستند.
بنا بر دانش موجود درباره افسردگی، افرادی که پشت ماسک لبخند، پنهان می‌شوند حتی قادرند شغل ثابت روزانه را تحمل کنند. در گردهم آیی‌های اجتماعی، حالت عادی و شاد داشته باشند ولی غم بزرگی، وجودشان را احاطه کرده است.
آن‌ها لبخند می‌زنند چون نمی‌خواهند مریض روحی به نظر برسند. آن‌ها می‌ترسند که دیگران آن‌ها را ضعیف و غیرعادی تصور کنند. برای همین با همه رنج و یاس درونی، لبخند را حفظ می‌کنند.

افسرده‌هایی که لبخند بر صورت دارند معمولاً غروب‌ها غمگینتر می‌شوند. اصلاً تحمل انتقاد را ندارند بیشتر از معمول می‌خوابند و تحمل شکست و اشتباه را اصلا ندارند.
از دلایل ایجاد این نوع افسردگی، احساس ناموفق بودن است. مشکلات زناشویی و اقتصادی نیز باعث تحریک این نوع افسردگی می‌شود. بین ۱۵ تا ۴۰ درصد افسردگی‌ها قادر به طبقه‌بندی نیستند و افسردگی توام با لخند، جزوشان است.
این نوع افراد از نداشتن مفهوم و معنا در زندگی‌شان در رنج هستند. بابت احساس بی‌هدفی‌شان احساس شرم می‌کنند و سعی می‌کنند با منطق شخصی خودشان، احساس افسردگی را توجیه یا انکار کنند.
خطرناک بودن این نوع افسردگی هم در این است که دست یاری بلند نمی‌کنند و مدام به خود می‌قبولانند که مشکل جدی ندارند. آن‌ها چون تا حدودی پرانرژی هم هستند برعکس سایر افسرده‌ها اگه به خودکشی فکر می‌کنند شانس و انگیزه عملی ساختن خودکشی‌شان، بیشتر است.
در تمامی بیماری‌های روحی روانی، قدم اصلی برای معالجه یا بهبود بیماری، پذیرفتن این حقیقت است که در ما افسردگی وجود دارد.

منابع:

۱- marde-rooz.com

۲- psychologytoday.com

0
نوشته شده توسط تحریریه جامعه پزشکان ایران

تیپ شخصیتی خودتان رو بشناسید. شما کدام هستید؟

بیماری‌‌ها و راه درمان, پیشگیری بهتر از درمان, روانشناسی,زندگی بهتر

 

_ تیپ شخصیتی A

این افراد شتاب زیادی در عملکرد و صحبت کردن دارند.
کمتر گوش می‌دهند و مستبد، جاه‌طلب و پرخاشگرند.
صبر و حوصله کمی دارند و به همان اندازه آستانه تحمل پایینی دارند.
به علت استرس بالا مستعد بیماری‌های قلبی-عروقی و فشار خون هستند، همیشه پرکارند و برای انجام کارها شتاب دارند و سعی می‌کنند در مدت زمان کم همه کارها را با هم انجام دهند.
آن‌ها حتی در تعطیلات هم باید کاری انجام دهند. به‌طور کلی، تفکرشان بر این مبناست که استراحت باید کم و کار باید زیاد باشد.
اگر چنین افرادی برای انتخاب همسر، فردی با تیپ شخصیتی خودشان انتخاب کنند، ازدواج ناموفقی خواهند داشت چون این دو قطب شبیه هم هستند؛ یعنی هر دو بی‌طاقت و پرخاشگرند و در مقابل مشکلات زندگی واکنش‌های مشابه نشان می‌دهند. پس مشکل‌آفرین خواهند بود. البته باید این نکته را اضافه کنیم که افراد با این تیپ مدیران موفقی می‌شوند و با خصوصیاتی که دارند در کارهای مدیریتی می‌درخشند ولی در مشاغلی که نیاز به حوصله و آرامش دارد مانند معلمی، پرستاری، مشاوره و… کارآمد نیستند.

_ تیپ شخصیتیB

چنین تیپ‌هایی انسان‌های آرام، شاد، بی‌خیال، صبور، انعطاف‌پذیر، سازگار، خونسرد و کمتر رقابتی هستند و مهم‌ترین اشکال این افراد دقیقه نود بودن است یعنی عمدتا کارها را به دقایق آخر می‌سپارند. مشاغل حساسی مانند آتشنشانی، کار در اورژانس و… که نیاز به زمان‌سنجی و دقت کافی دارند اصلا مناسب این افراد نیستند.

_ تیپ شخصیتی C

این افراد درون‌گرا هستند، به جزئیات توجه می‌کنند و حساس، دقیق و سختگیر هستند.
چنین افرادی بیشتر تمایل دارند کارها را به‌طور شخصی انجام دهند و علاقه ندارند در کارهای گروهی شرکت کنند. کار با رایانه، حسابداری و به‌طور کلی اعمالی که نیاز به ارتباط‌های اجتماعی ندارند برای این تیپ‌های شخصیتی مناسب هستند.

_ تیپ شخصیتی D

این افراد معمولا مطیع و فرمانبر هستند و اغلب به امور اجرایی می‌پردازند. هدف‌شان هم این است که با اجرای درست امور تایید دیگران را به دست آورند اما در صورتی که مورد تایید واقع نشوند، ناراحت می‌شوند. آنها به‌دلیل اعتماد به‌نفس پایینی که دارند، از تایید نشدن می‌ترسند.

 

منبع: wikiravan.com

0
نوشته شده توسط تحریریه جامعه پزشکان ایران

لازم نیست همه را همیشه راضی نگه داریم

روانشناسی,زندگی بهتر

 

آدم‌هایی که می‌خواهند به همه خوش خدمتی کنند فکر می‌کنند راه دیگری ندارند جز آن‌که مثل موم در مقابل توقع دیگران نرم باشند.

افرادی که دوست دارند به همه خوش خدمتی کنند در دوران کودکی، والدینی داشتند که هر رفتار طبیعی فرزندان‌شان را با خشم، تهدید و تحقیر، پاسخ می‌دادند.

این نوع کودکان راه دیگری نداشتند جز این‌که حواس‌شان باشد رفتاری از آن‌ها سر نزند که باعث خشم و ناراحتی والدین گردند، کودکانی که مدام می‌خواستند دیگران را راضی نگه دارند.

بهتر است درک کنیم که ما دیگر یک کودک وابسته و محتاج و بیچاره نیستیم که برای بقای‌مان می‌بایست حتماً هر کاری کنیم تا رضایت والدین یا دیگران را جلب کنیم. خوش خدمتی و تلاش برای جلب رضایت فقط در کودکی یک تاکتیک موفق بود.

همه آدم‌ها می‌دانند که نقطه ضعف‌هایی دارند. خطاهایی از آن‌ها سر می‌زند و حتی گاهی نیت‌های بد پیدا می‌کنند. برای همین همه می‌توانند درک کنند که دیگران هم نقص و ضعف و اشتباه داشته باشند.

گاهی ضمن احترام و بدون پرخاش، می‌شود ایراد گرفت یا به بعضی خواسته‌های دیگران جواب رد داد.

ما در بزرگ‌سالی می‌توانیم احساسات‌مان را بهتر و کامل و مستقل، ابراز کنیم. کافی است یاد بگیریم صادقانه و با شجاعت تمام، خودمان باشیم.

 

منابع:

۱- marde-rooz.com

۲- theschooloflife.com

0
نوشته شده توسط تحریریه جامعه پزشکان ایران

چگونه به تعادل روحی برسیم

روانشناسی,زندگی بهتر

 

داشتن تعادل روحی در همه ابعاد زندگی روزمره از نحوه تصمیم‌گیری تا ابراز احساس خود را بروز می‌دهد. آرامش و توازن روحی کمک می‌کند تا با استرس و مشکلات، بهتر روبرو شویم. داشتن یک صلح درونی، به حفظ رابطه ما با عزیزان و دوستان و حتی رقیبان ما کمک می‌کند. سلامت روحی و روانی به ما انرژی می‌دهد و رابطه مثبت‌تری با جهان بیرون از خود خواهیم داشت.

_ اما سلامت روحی چیست؟
بسیاری از افراد فکر می‌کنند اگر دچار یک بیماری روحی و روانی نیستند پس از سلامت روحی برخوردارند. توازن و تعادل روحی با نداشتن بیماری‌های روحی و روانی فرق دارد.

برای همین بد نیست بدانیم افرادی که از تعادل روحی و روانی برخوردار هستند چه خصوصیاتی دارند:

۱- داشتن یک احساس رضایتمندی از زندگی در هر شرایطی

۲- نشاط و انرژی برای خندیدن و لذت بردن از زندگی

۳- توانایی روبرو شدن با شکست و برخاستن و ادامه مسیر.

۴- وجود یک نوع معنا و مفهوم در زندگی که در نوع رفتارشان با خود و دیگران دیده می‌شود.

۵- نرمش لازم برای یاد گرفتن چیزهای تازه و به همان نسبت قدرت تطبیق با شرایط جدید.

۶ – ایجاد رابطه صمیمی با دیگران و قدرت نگهداری آن رابطه

 

منابع:

۱- marde-rooz.com

۲- helpguide.org

0
نوشته شده توسط تحریریه جامعه پزشکان ایران

چرا بعضی‌ها نمی‌خواهند احساس بهتری داشته باشند

روانشناسی,زندگی بهتر

 

بر اساس یک تئوری رفتاری: «تغییر وقتی اتفاق می‌افتد که افراد حس کنند ادامه رنج و ناراحتی غیرممکن است. به عبارت دیگر، بعضی افراد برای آرامش و راحتی خود تلاش نمی‌کنند چون فکر می‌کنند قادر به تحملِ وضع موجود هستند »

این نوع افراد معتقدند کاری برای مشکل خودشان نمی‌توانند انجام دهند و سعی می‌کنند با آن کنار بیایند. چون برای‌شان، عمل تغییر، غیرممکن است. برای همین، سعی می‌کنند بسوزند و بسازند.

بعضی‌ها هم هستند که نه تنها رنج‌شان، به اندازه کافی عذاب‌دهنده نیست بلکه از رنج و دردی که می‌برند با ایجاد حس مظلومیت، سود نیز می‌برند. آن‌ها می‌خواهند از توجه و حمایت دیگران برخوردار می‌شوند.

دلیل دیگر برای نپذیرفتن تغییر و تلاش برای حل مشکل، مربوط است به سیستم دفاع روانی انسان‌ها… آدم‌های که مشکل روحی دارند یا از یک مشکل رفتاری رنج می‌برند به شدت از تغییر وضعیتی که در آن به سر می‌برند می‌ترسند.

آن‌ها با وجود ناراحتی‌ها، تلاشی برای بهبود وضعیت خود نمی‌کنند چون فکر می‌کنند موقعیتی که در آن به سر می‌برند تا حدودی قابل کنترل است و برای همین ریسک به هم زدن موقعیت و وضعیت‌شان را به جان نمی‌خرند. آن‌ها به سیستم دفاع روانی خود گوش می‌دهند و تحمل اوضاع را به تغییر و بهبود، ترجیح می‌دهند. شاید منطق و شعورشان خواهان بهبود و تغییر باشد ولی ترجیح می‌دهند ریسک نکنند.

افرادی هم هستند که فکر می‌کنند غم و عذاب، تاثیر مثبت خواهد داشت. این نوع آدم‌ها معتقدند با درد و رنج روزانه‌شان، قادر به تدارک یک زندگی با معنا خواهند بود. این افراد فکر می‌کنند زندگی‌شان مفهوم و هدفی خواهد یافت. برای همین، تصمیمی برای بهتر شدن و کم کردن مشکل و رنج خود خود، اتخاذ نمی‌کنند.

 

منابع:

۱- psychologytoday.com

۲- marde-rooz.com

 

 

0
نوشته شده توسط تحریریه جامعه پزشکان ایران

هیچکس بی‌دلیل جدا نمی‌شود

روانشناسی,زندگی بهتر

سلام من ناصر و ۲۳ سالمه و اهل شهرستانم. ۵ ساله برای تحصیل در تهران حضور دارم. مدتی پیش با دختری که همکلاسی‌م بوده آشنا شدم. در اول احساس دوست داشتن بهش داشتم اما فکر نمی‌کردم عاشقش شوم، او نیز ۶ ماه کنارم بود و من هر روز فکر می‌کردم که دارم عاشقش می‌شوم و او نیز احساس می‌کرد که دوستم دارد اما همیشه می‌گفت احساس می‌کند که یک چیزی در رابطه ما کم است،

تا این‌که بهم گفت چون تفاوت‌هایی بین‌مون هست، رابطه ما آینده نداره و باید از هم جدا بشیم. من نتوانستم آن زمان درست فکر کنم، دوستم فوت کرده بود و حالم خیلی بد بود. او سعی کرد باهام عادی بشه و آروم آروم تمام کنه اما من نمی‌تونستم از او جدا بشم و به خواسته‌اش احترام بگذارم.

خودمو به این در و اون در زدم و با واسطه و حرف زدن با دوستاش سعی کردم حرف خودمو بهش برسونم که این‌ها باعث شد اون بیشتر ازم دلخور شه.

حال نمی‌دونم باید چه کار کنم الان یک هفته است که سکوت کردم و هرشب دارم کابوس می‌بینم و نمی‌تونم خودمو از این حال بیرون بیارم، این آزارم میده که اون آدمی که فکر می‌کنه از من شناخته من نیستم و نتونست درست منو بشناسه و نتونست درکم کنه که این رفتارایی که این مدت ازم سرزده دست خودم نبوده.

حالا از شما می‌خوام راهنماییم کنین که چکار کنم در درجه اول دیدگاهش نسبت بهم عوض بشه و در درجه دوم ازش فرصت دوباره بگیرم؟ نگویید که فراموشش کنم که هیچوقت این اتفاق نخواهد افتاد.

پاسخ

دوست عزیز
او فرصت شناخت ترا آن‌طور که شعور خودش اجازه می‌دهد به اندازه کافی داشته است. تو نمی‌توانی بر اساس تشخیص یا توجیهی که داری، این تصمیم را بی‌ارزش و غیرمنطقی جلوه دهی. تشخیص آدم‌ها از ترکیب هزاران رفتار و واکنش بسیار شخصی و کوچک در طی زمان شکل می‌گیرد.

تو می‌بایست با قدرت و صلابت تمام و با جوان‌مردی ناشی از شخصیتی که از خودت داری این را می‌فهمیدی و می‌رفتی. این ماجرا را تمام شده اعلام کن. معذرت صمیمی بخواه و از او خداحافظی کن. اگر هم خواستی پیش خودت حدود ۶ ماه، فرصت انتظار مقرر کن و صبور و نجیب فقط منتظر باش. این تنها شانس محترمانه و مردانه است که داری. اگر نشد همه ماجرا را به فال نیک بگیر و از این تجربه زیبا، لایه‌ای از شخصیت کامل‌تر برای خودت تهیه کن.

او می‌داند که دوستش داری. هیچ کار دیگر نکن. او شعور دارد و حس و برنامه‌ریزی. اگر بخواهد می‌آید. از دست تو کاری ساخته نیست. باید عبور کنی. باید بپذیری.

 

منبع: marde-rooz.com

0
1 2 3 4 5