کارل یونگ: چرا شاد نیستیم
به گزارش سایت philosophical society
کارل یونگ، روانشناس معروف معتقد است بعد از طی دوران کودکی و نوجوانی، وقتی که به دنیای بزرگسالی قدم مینهیم دسترسی و استفاده از احساسات ناخودآگاه برای ما محدود میشود. به جای آن، حساب و کتابهای آگاهانه نقش اصلی را ایفا میکنند. انگار به بشر گفته میشود دنیا دیگر جای ابراز وجود احساساتی که از دل بر میخیزد نیست.
کارل یونگ با نظریه فروید درباره اینکه منشا بیماریهای روحی بشر سرکوب امیال جنسی است موافق نبود. به نظر یونگ، ناخوداگاه ما انسانها منبع خاطرات و ماجراهای سرکوب شده اجداد ما است.
بعضی نظرات کارل یونگ نظیر تقسیمبندی افراد به آدمهای درونگرا و برونگرا، در روانشناسی معاصر مورد استفاده همگانی قرار میگیرد.
او معتقد است همه خاطرات و خطرها و خوشیها و ناراحتیهای بشر در طول تاریخ، در حافظه بشر جمع میشود و به نسلهای آینده به صورت ارثی منتقل میشود. او این انتقال تجربه و ادراک گذشتگان به نسل جدید را« ناخودآگاه عمومی» میداند. به نظر او هیچکس آگاهانه به این منبع دسترسی ندارد.
در کنار آن، یونگ معتقد به یک آگاهی یا شعور هر دوره و زمانه است که وقتی هر انسان متولد میشود آن را از طریق خانواده و اجتماع و مذهب و قوانین، یاد میگیرد. وی این دانش و حس زمانه را « خودآگاه عمومی» مینامد.
یک « خود سالم» اجزای خودآگاه و ناخودآگاه را سازمان میکند و متعادل میسازد. یک خود ضعیف فرد را در تاریکی و در معرض خطر غرقشدن در باتلاق تصورات آشفته و ناخودآگاه قرار میدهد.
یونگ معتقد است کودکی ما شبیه زندگی آدم و حوا در بهشت اولیه است که رفتار و حرکاتی طبیعی و معصومانه داشتند. آرام و بی نیاز بودند و طبیعتا شاد هم بودند. اما گاز زدن میوه ممنوعهِ دانایی، باعث در هم شکستن معصومیتشان شد.
وقتی «ناخودآگاه» که منبع عظیمی از تجربیات و احساست مشترک بشری است از انسانها دریغ شود. وقتی یادگیری، ریسکپذیری و میل به تغییر، کاهش یابد، رسیدن به آرامش و شادی هم کمتر نصیب افراد میشود.
جامعه به پول و شهرت و مقام، بهای بیشتری میدهد و همه ما در یک مسابقه خستگیناپذیر، هر روز از معصومیت فردی و جمعی که ایجاد کننده تعادل و دانایی است دور میشویم. و به همان نسبت، دسترسی به شادی و آرامش، مدام سختتر میشود.
منابع: